بر شب است که روشن شود.
بر خورشید است که گرمتر بتابد.
بر زنجیر است که درهم شکسته شود.
بر دستهای مشت کرده است که به گرمی گره بندد.
بر خون پاک شهیدان است که گلگون شود.
بر فریاد زنان داغدیده است که صدای شوقشان به گوش رسد.
بر چشمهای گریان است که خندان شود.
بر قلب مادران غمدیده است که از شادی بتپد.
بر ظلم و بیداد است که پایان پذیرد.
بر مردم لیبی است که آیندهای روشن بسازند.
زیرا تقویم زمان شاخهی استبداد را قطع کرد.
و مسئول تمام اتفاقات دلخراش و مهیب را از ریشه کند.
این انقلاب ثمرهی تلاش شبانهروزی مردان و زنان با ارادهی آهنین بود.
این انقلاب ثمرهی چیدن گلهای ناب بود.
این انقلاب ثمرهی نالههای کودکان و زنان غمدیده بود.
این انقلاب ثمرهی انتظار هفت ماه مقاومت و شجاعت بود.
امروز آفتاب از نو تابیدن گرفت.
تولد نور و تشعشع آن از سر گرفت.
و پردهی سیاه شب بر چیده شد.
و خاک برای رویشی نو زنده شد.
انتظار به سر رسید و استبداد به تنبیه تن داد.
با تنی نیمهجان و مخوف روبهرو شد.
و صورت قدرت در خاک و خون له شد.
و لباس غرور و خودخواهی از تنش بیرون کشیده شد.
و آتش شرارتها و بیعدالتیها و ظلم دوران چهل و دو سالگی خاموش شد.
و آخرین ورق سیاه زندگی او از صحنهی روزگار بر چیده شد اما افسوس که در دادگاه دنیایی بدون پرسش و پاسخ رفت و دادخواهی و اعتراض و شکایتها بیجواب ماند.
اما خاطر همهی مسلمانان آسوده است که از لحظهی مرگ تا رستاخیز دوبارهاش همهی آهها و نفسها در سینه حبس میگردد و سینهچاکان در حضور باری تعالی به دادگاه حقیقی عدل الهی رجوع میکنند و خاطر ملولشان با قصاص اخروی شاد میگردد.
شرمنده باد!
آن دولتمردان و مقتدرانی که از دور نظارگر این همه ظلم و بیدادگری بودند و به تماشای جسارتهای وصفناپذیر حاکم ظالم نشستند و برای ستمگریشان هر روز ترسیمگر نقشههای نو و جدیدی بودند. و آه مظلومانهی مردم را نشنیدند و دلهای سنگشان نرم نگشت، بلکه سختتر از سنگ گشت.
ولی امروز همهی دنیا برایشان ثابت شد که تنها پاسخگوی «آه مظلومان» خداست و تنها این برایشان کافیست.
به راستی که خداوند اجابت نمود آنچه را که در شعارهای انقلابیشان سر میدادند:
«حَسبُنا الله وَ نِعمَ الوَکیل» [173/آل عمران]
«خداوند برای ما کافی است و او بهترین حامیو سرپرست است.»
و به راستی که آن پادشاه ظالم و آن فرعون زمان را تنها خدا سرنگون ساخت.
و او را پیش چشم جهانیان ذلیل و خوار ساخت.
«آه مظلومان» بالاخره به هدف نشست و راهگریزی برای فرار از سوز آن آهها نیافت و چراغ مرگش روشن گشت و در حالی رهسپار دنیای دیگر گشت که همهی آن قدرتها و محافظان در برابر هجوم خشم و نفرت انقلابیها او را تنها گذاشتند.
و آرزوهای آ ن مرد دلمرده را که در فکر دیباچهی حیات مقتدرانهاش بود درهم شکست.
آری!!
تا کی؟ فاسد!
تاکی؟ فرجام نابه سامان!
تاکی؟ پادشاهی!
از این پس بسوز «ای قذافی»
و بنال از صدای هق هق بوف شوم.
در شبهای سرد گور...
در خلوت و تنهایی...
و به دور از محافظان بیحضور...
و بمان با کولهباری پر از اندوه کور...
چه نام برازندهای داشتی!
چه زیبندهات بود این نام! «قذافی»، یعنی کوبیدن، پرتاب کردن و انداختن، سنگ باران کردن، دشنام دادن، متهم کردن، تهمت زدن.
و به بیان دیگر به معنای لعن شده و طرد شده...
به راستی که همهی این معانی قرینت بودند.
و به راستی که معنای اسمت را به حقیقت رساندی و در ادای هر یک از این صفات ،در عمل و رفتار به آن به خوبی گام برداشتی!
نظرات
بدوننام
09 آبان 1390 - 09:06با تشکر از خانم قهرمانی ... به جاست که همه نسبت به اوضاع کشورهای اسلامی بی تفاوت نباشیم
مصطفی - بانه
09 آبان 1390 - 07:38خواهر ارجمندم به راستی خدا خیرت دهد ، حق مطلب را خوب ادا نمودی. به امید روزی که ملتهای ستمدیده ی جهان یکی پس از دیگری از خواب غفلت بیدار شده و با یاری خداوند متعال نسبت به تغییر اوضاع نابسامان خود اقدام عاجل نمایند